خیلی عجیب است در یک روز دو برادر بهتر از جان را سر ببرند، دو فرزندت را در مقابلت بکشند؛ اما تحمل کنی و عجیبتر آن که بر سر بالین فرزندت نروی شاید برادرت خجالت بکشد. طفل ششماهه را ببینی که از تشنگی به نفس زدن افتاده و به جای آب او را با تیر سه شعبه در بالای دستان پدرش سیراب میکنند؛ و اشکهای زیبای برادر را ببینی و صبر کنی و نیز ببینی که به دختر کوچکی در صحرای پر از خار با پای برهنه رحم نمیکنند و گوشواره را با گوش با دستان خشن و محکمشان میکشند.
این مصائب هر کدام به تنهایی مردانی را از پای در میآورد. اما در مجلس قضاوت یزید ملعون شکایت این خاندان چیزی دیگری است. آن چیزی که فکر آنها را بیشتر مشغول کرده چیز دیگری است که ما کمتر به آن پرداختهایم. وقتی در مجلس یزید وارد میشوند، حضرت زینب (س) در آن خطبه معروف از غذا و سختی راه چیزی نمیگوید که به چه وضعی آنها را به آنجا آوردند بلکه از چیزی دفاع کرد که جامع امروز ما به سمت فرار از آن است آری او از حجاب و عفاف خود دفاع کرد و رو کرد به یزید و فرمود:
آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی، و دختران پرده نشین رسول خدا را اسیر کنی، و شهر به شهر بگردانی؟ و صورت آنان را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند؛ و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور و شریف و فرو مایه تماشایشان کنند؛ در حالی که از مردان آنها یاری کنندهای همراهشان نباشد و از یاری کنندگان آنان مددکاری نباشد. [۱]
واقعا در حجاب چه چیزی نهفته است، که این چنین سخت از آن دفاع میکنند. ای کاش به جای گریه کردن بیبصیرت بر این خاندان کمی از دغدغههای آنها را که یکی از آن حجاب است را اجرا کنیم، و این نباشد که بیحجاب بر امام بیمار صحرای کربلا (امام سجاد علیه السلام ) گریه کنیم در حالی که این امام بزرگوار در آن روز برای کم بودن چادر همسرش بر درگاه خداوند آهی میکشد، و میفرماید:
ای کاش مادرم مرا نمیزائید، و این روز را نمیدیدم. [۲] بله ای خواهرم بیایید از کربلا درس حجاب و عفت بگیریم، و فقط درس گریه نگیریم.
[۱]حجاب بیانگر شخصیت زن، ص۱۱۸
[۲]گوهر صدف، صفحه ۵۹
============================