جریان مسمومیت پیامبر اکرم(ص)

جریان مسمومیت پیامبر اکرم(ص):

 گروهی، زنِ یکی از اشراف یهود به نام «زینب بنت حارث» و برادرزاده «مرحب« را فریب دادند که پیامبر(ص) را از طریق غذا مسموم سازد. زینب در جنگ خیبر پدرش حارث و عمویش مرحب و همسرش سلام بن مشکم و برادرش را از دست داده بود. پس از فتح خیبر، زینب نقشه‌ی قتل پیامبر(ص) را کشید و نقشه‌ی وی از این قرار بود که آن زن، شخصی را خدمت یکی از یاران پیامبر(ص) فرستاد و از او پرسید که پیامبر اسلام(ص) کدام عضو از گوسفند را بیشتر دوست دارد.

 او در پاسخ گفت: ذراع [دست] گوسفند.

 زینب گوسفندی را بریان کرد و آن را مسموم ساخت و بیش از همه در دست آن گوسفند سم  ریخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر(ص) فرستاد. حضرت نخستین لقمه‌ای را که در دهان گذاشت، احساس کرد مسموم شده است. فوراً آن را از دهان در آورد، ولی کسی که با ایشان غذا می‌خورد، یعنی «بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمه خورده بود؛ پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر(ص) دستور داد زینب را احضار کردند و به او گفت: چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ گفت: تو اوضاع قبیله‌ی ما را بر هم زدی، و پدر و برادر و همسرم را کشتی. من با خود فکر کردم که اگر فرمان‌روا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت، و اگر پیامبر خدا باشی، قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردن آن خودداری خواهی کرد»

منابع: السیرة النبویة، ابن هشام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، و دارالقلم، ج3، ص353تاریخ الطبری، محمد بن جریر طبری،ج۲، ص۱۳۸.

http://graphic.ir/originals/__2/___24/__20130119_1462104198.jpg

[ یک شنبه 7 آذر 1395 ] [ 23:7 ] [ محب اهل بیت (ع) ] [ بازدید : 1294 ] [ نظرات () ]
وفات حضرت خدیجه کبری (ع) تسلیت عرض میکنم.

1.jpg (700×270)

 

 

خديجة الكبري (س)مددي

من آن كنيز خدايم كه يار طاهايم
منم كه مادر امّ الائمه زهرايم


به افتخار كنيزي مصطفي اين بس
كه من شريك نبي در نشاط و غمهايم


خداست شاهد حالم كه من چه‏ها ديدم
اگر چه شاد ز يك عمر امتحانهايم


گهي به شعب ابي طالبم گواه بلا
گهي ستم كش اهل حجاز و بطحايم


اگر بهشت برين جايگاه شأن من است
براي اينكه به دنيا مطيع مولايم


ز نيش طعنه نمام‏هاي آل قريش
هنوز وارث درد و بلاست زهرايم


تمام هستي خود را به عشق بخشيدم
به عشق اينكه به بيت نبي است مأوايم


ولي چه زود شنيدم پس از من و احمد
حريم عشق بسوزد به دست اعدايم


ستم به فاطمه‏ام از قديم عادت داشت
از آن زمان كه به دل بود انيس غمهايم


هميشه فاطمه مي‏گفت از درون با من

كه من يگانه معين تو در بلاهايم


خدا گواه بسوزم از اين كه در غم و درد

نبود سايه من بر سر تو، اي وايم


مرا كفن ز بهشت آيد اي خداي حسين
اگر چه مادر آن بي كفن به صحرايم.

برچسب ها: وفات , حضرت , خدیجه(ع) ,
[ شنبه 6 تير 1394 ] [ 14:11 ] [ محب اهل بیت (ع) ] [ بازدید : 1241 ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
بهشت (1394/10/11 )
خدا ♥♥♥ (1394/10/11 )
صفحات وب